هر قدرناله کنم باز کم است بس که در سینه شکوفای غم است
مجتبی آن گل گلزار رسول قائد اعظم وفرزند بتول
وارث ختم رسولان مبین زاده ی حیدر وفرمانده ی دین
آنکه مامور به صلح است وصفا پیرو خط نبی بود وخدا
زشجاعت زشهامت زکمال بود همتای حسین در همه حال
سنگردین خدا را افسر بود بعد پدرش او رهبر
مکتبش مکتب مردان خدا آنچنان داشت زحق نشو ونما
بهر رسوایی طاغوت زمان دید ره نیست بجز دادن جان
جان فدا کرد پی یاری دین تا جهانگیر شود دین مبین
آه از آن دم که زجور اعدا بر تنش کرد اثر زهر جفا
آنچنان زهر جفا زد شررش که به یک لحظه برون شد جگرش
نخل توحید زپادر افتاد لرزه بر عالم اکبر افتاد
گفت با زینب محزون وفکار خواهرم خیز و برو طشت بیار
آنچنان خسته وبی تاب شدم سوختم شمع شدم آب شدم
خواهرم خیز به لب آمده جان خبرم را به حسینم برسان
گوبیاید دم مردن به برم که شده پاره تمام جگرم
چون حسین آمد واین حالت دید اشک ازدیده ی گلنار چکید
ناله زد گفت که ای جان اخا به چنینروز که افکنده ترا
گل رویت زچه پژمرده شده قلب پاکت زچه آزرده شده
ناگهان طشت پر از خون را دید جگر پاره ی گلگون را دید
گفت : ای جان برادر چکنم من چسان درد ترا چاره کنم
مجتبی گفت : به لب آمده جان به یقین می روم از دار جهان
چون دهیغسل ونمایی کفنم خاک کن نزد پیمبر بدنم
گر عدو منع کند دفن مرا بدنم را به بقیع دفن نما
نیستم راضی اگر خون ریزد آتش جنگ وجدل برخیزد
درره یاری اسلام عزیز این زمان صبر به از خنجر تیز
بهر نابودی این قوم دغا انقلاب تو بودکرببلا
خون گلرنگ تو ای جان جهان می کند کاخ ستم را ویرا
(کربلایی) همه در سوز وگداز شد شکوفای غمش از همه باز
به نقل از شکوفه های غم -جلد دوم -صص 101-104 -اثر طبع نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران
موکب غم زره شام بلا می آید کاروان پسر شیر خدا می آید
ای صبا گوی به زهرا بنگر زینب را به سر قبر تو با خوف ورجا می آید
پسر جعفر طیار برو استقبال زاین سفرآن قمر برج حیامی آید
کس نپرسید که این قافله ، ای ام بنین بی علمدار وسپهدار چرا می آید
پیشواز آی رسول مدنی زانکه کنون آل اطهارتو از شام بلا میآید
بلبل قافله گردید سکینه اکنون زغم گلبن زهرا به نوا می آید
شو سیه پوش مدینه زغم شاه شهید چونکه از کرببلا بانگ عزامی آید
تاشفا یابد ازآن محنت ورنج وغم خویش عابدین در حرم بدر دجا می آید
خود سیه پوش چرا محمل این قافله است مگر این قافله از کرببلا می آید
بشنو این وقعه ی جانسوز ز (آهی ) وببین برسر عترت مظلوم چها می آید
به نقل ازجلد دوم دیوان آهی -اثر طبع علی آهی -ص 186-187--انتشارات خزر -تهران
کیست زینب؟ دختر شیر خدا کیست زینب، قرمان کربلا
کیست زینب، میوه ی قلب بتول کیست زینب ، دسیار مجتبی
کیست زینب ،اختر عزووقار کیست زینب ، یادگار مصطفی
کیست زینب، آنکه عالم مات اوست در شجاعت، در بلاغت، در وفا
کیست زینب آنکه در ترویج دین بابرادر کردهستی را فدا
کیست زینب،آنکه دین را زنده کرد همچو جدش با بیان دلربا
کیست زینب آنکه بایک خطبه اش کند از جا پرچم شرک وریا
کیست زینب ،انکه با حق گوئیش پرچم توحید را کردی بپا
کیست زینب ، آنکه زد همچون علی بر دهان کفر ، مشت عدل را
قامت دین از قیامش شد علم گرچه قدش شدز بار غم دو تا
مشعل توحیدرا روشنگراست دست یاررهبر راه بقا
آنکه کاخ ظلم را ویران نمود بهر یاری شهید کربلا
درس عصمت درس عفت ، درس دین بر بشر آموخت در راه خدا
تاابد در قلب خوبان جهان زنده باشدنام نیکویش بجا
(کربلایی) را گلستان کرد ورفت دختر ارزنده ی شیر خدا
بنقل از شکوفه های غم -جلد دوم صص 197-198 -سروده نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران
مهر نماز
:
مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان
روزی که شود بسته برویم در امید
یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان
هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان
در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان
ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جان
گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان
می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان
در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ا ز شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی
مهر نماز
:
مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان
روزی که شود بسته برویم در امید
یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان
هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان
در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان
ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جان
گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان
می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان
در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ا ز شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی
چرااز محفل ما ای پدر عزم سفر کردی چراازدوری رویت مرا خونین جگر کردی
رقیه دخت شاه دین شبی در شام غم افزا زهجر باب خود گشتی بسی درشیون وغو غا
سرشک ازدیدگان جاری همی نالید ومی گفتا که ای بابا ی مظلومم بکوی که گذر کردی
-------چرا از محفل ما ای پدرعزم سفر کردی ---------------------
یتیمم در بدرگشتم همی نالم زهجرانت بیا بابا دم دیگر مرابنشان بدامانت
کجا رفتی توای باباسر وجانم بقربانت زما افسردگان بابا چرا قطع نظر کردی
-----------چرااز محفل ما ای پدر عزم سفر کردی ------------------
غریب وبی معینم من ندارم یار وغمخواری نباشد از برای من دگریار وپرستاری
بنالم درفراق تو کنم از دیده خون جاری زهجر روی خود بابا مرا نیلی ببر کردی
----------چرااز محفل ما ای پدر عزم سفر کردی---------------
نباشد طاقتم دیگر بگریم از برای تو کنم خاک سیه بر سر پدر جان در عزای تو
کجایی ای پدر تا آنکه چینم من بلای تو نمی دانم سفر اندر کدامین بوم بر کردی
-----------چرا از محفل ماای پدر عزم سفر کردی --------------
زضرب سیلی اعدا رخم نیلی شده بابا شکیبایی نمی باشد توانم رفته از اعضا
زدل این عقده ام بابا زوصل روی خود بگشا زفقدانت مرا افسرده وخونین جگر کردی
----------چرا از محفل ما ای پدر عزمسفر کردی -------------
دراین ماتم سرا (ساعی) توبا خیل عزاداران نوا کن بهر آن طفل فکار شاه مظلومان
بیابی باعزاداران جزا ازایزد منان زنظم جانگدازخود جهان را نوحه گر کردی
-----چرا از محفل ما ای پدر عزمسفر کردی-------
به نقل از معراج عاشورا -اثر طبع حسینعلی خوانساری -صص 149-150-کتابفروشی اشرفی خوانسار
فلک دانی چه خونها در دل اهل یقین کردی زبیدادی که کردی عالمی را دل غمین کردی
عزیزان خدا را در جهان بس رنجها دادی بخاصان خدا بس جورها کزراه کین کردی
فلک بگذشت از حد ظلمهایی راکه در عالم به چهارم اختردرج ولایت عابدین کردی
نبود بس وقعه ی جان سوز عاشورا برای او که ازهشام جور وکین به فخرالساجدین کردی
نبود بس آن غل وزنجیر عاشوراکه دیگر بار بگردن غل وزنجیرش زهشام لعین کردی
نبودبس غارت خرگاه شه در روزعاشورا که غارت خانه اش را از جفای مشرکین کردی
نبودبس ابتلای راه شام وآه روز وشب که تا چهل سال کارش ناله وآه وانین کردی
روا کی بود بعد ازآن همه رنج الم دیدن چنان ظلمی توازهشام بر آن شاه دین کردی
نمودیش ز زهرزاده ی عبدالملک مسموم ندیده کس چنان ظلمی که تو با آن حزین کردی
زظلم آل مروان شد یتیم وبی پدرباقر نه تنها او قرین غم که عالم را غمی ن کردی
زسوزماتم وداغ علی ابن الحسین سجاد (ع) ملک رادر سما گریان ، غمین اهل زمین کردی
شب وروزازجفایت (آذر) نالان نوا دارد همیگوید حججهارا چنان کردی چنین کردی *
*-دیوان آذر خراسانی -جلد دوم -ص 85 -چاپ سوم -1348 شمسی -مشهد .انتشارات طوس
ای هلال من و، ای ماه فروزان هدا دوش مهمان شده ای جان برادر بکجا؟
بروی خاک تنور ای سر خونین زچه رو جای داده است تورا خولی ملعون دغا
شده خاکستری این روی نکوی تو ، حسین ! بجراحات سرت بوده مگر خاک ، دوا
بروی نیزه ی دشمن سرپاک تو بود ای هلالم که چنین گشته ای انگشت نما
بین که طفل تو نگیرد نظر از چهره ی تو تاکه بر اوبنمایی تو نگاهی زوفا
گوتو بافاطمه اکنون سخنی از ره مهر ورنه جان می سپرد ازغمت این ماه لقا
غم دل با تو نگویم غمت افزون نکنم من نگویم چه نمودند دراین راه بما
جای ما بود بزندان وتو بودی به تنور عاقبت دست ستم ما وترا کرد جدا
پای تخت پدرم بود دراین شهر و نگر زروی بام زنندی بسرم سنگ جفا
من دراین شهربدم راهبر خیل زنان اینک ازطعنه ی آنان نبود تاب مرا
من که درهر غم توبوده ام از مهر شریک باچه رویی نگرم غرقه بخون موی ترا
اینک از چوبه ی محمل شکنم من سر خویش تازخون گیردی این گیسوی من رنگ حنا
(آهی)این وقعه ی جانسوز بسوزد دل دهر که جهان سوزبود قصه ی حال اسرا *
*-ص175 دیوان آهی -جلددوم -سراینده علی آهی-انتشارات خزر -تهران
ادامه مطلب ...