همراه با چهارده معصوم(علیهم السلام) ویارانشان-بلاک اسکای-اسایش

همراه با چهارده معصوم(علیهم السلام) ویارانشان-بلاک اسکای-اسایش

شاهکارهای ادب فارسی (درباره چهارده معصوم {ع}ویاران
همراه با چهارده معصوم(علیهم السلام) ویارانشان-بلاک اسکای-اسایش

همراه با چهارده معصوم(علیهم السلام) ویارانشان-بلاک اسکای-اسایش

شاهکارهای ادب فارسی (درباره چهارده معصوم {ع}ویاران

محرم -ماه خون ماه حسین است

 

 
6.jpg
 
 
شهاىت امام حسین(ع)-5.jpg
 
 
1حسین جان-2 (2).jpg
 
 
شهاىت امام حسین(ع)-5.jpg
 
 
شهاىت امام حسین(ع)-5.jpg
 
 
Picture 008.jpg
 
 
شب قدر -2.jpg
 
 
1حسین جان-2 (2).jpg
 
 
شبهای قدر-شهاىت امیرالمومنین (ع).jpg
 
 
 
ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب


ماه خروج پیشرومومنان بود


ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق


ماه ظهور عدل به اهل جهان بود


مردی قیام کرده به صحرای کربلا


کز خاندان خاتم پیغمبران بود


مردی قیام کرده که باانقلاب خون


بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود


مردی قیام کرده که تا روز رستحیز


نام گرامیش همه جا جاودان بود


فرزند با کفایت نستوه بوتراب


کز خون او زمین بلا گلستان بود


با خون نوشته است بتاریخ روزگار


هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود


بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم


اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود


تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب


امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود


سیراب تا شوند همهتشنگان عدل


در خون طپیده ساقی لب تشگان بود


هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش


هریکچو آیت است که در خون طپان بود


عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل


سیراب زاشک دمبدم باغبان بود


قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق


تا نهضت مقدس دین جاودان بود


با این قیام کاخ ستم واژگون نمود


تابر قرار مکتب خون جامگان بود


بر انتقال خون شهیدان بی کفن


گاه قیام (زین اب )قهرمان بود


هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری


تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود


                            سرسلسله  مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه
های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----


آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است


مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد


دامن بکمر برزد واستاد حسین است


درسی به بشر داد بدستور الهی


درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی


آیین یزیدی که بری بود زانصاف


ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی


در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد


رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد


ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم


حنجر بدم خنجر بیداد گران داد


مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را


بر ضدستمکار بر افراشت علم را


با نیروی یزدانی وبا دست خدایی


بشکست بهم قدرت ارکان ستم را


اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد


با زینب وسجاد سوی شام فرستاد


این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور


باید بشر از قید اسارت شود آزاد


او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم


کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم


دیگر نهراسد زستمکار ستمکش


مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم


هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن


هر کافر ناحق نزند لاف تدین


اشرار باحرار نگیرند سر راه


ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن


شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست
باشد که ببالند وننازند ونتازند


از باب زر وسیم باشخاص تهیدست


برچیده شود قاعده ورسم توحش


از مسند حق دور شود قاضی حق کش


ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش


مردم همه با کافر وظالم بستیزند


پویند ره حق وزناحق بگریزند


کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه


بر فرق تبهکار همی خاک بریزند


این حکم صریح است وبدیه است ومحقق


چیره نشود حق کش وکشته نشود حق


بیداد گری را اثری نیست بعالم


زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-


(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته
ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲
شمسی)-------------------


جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--


تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست


معنی مکتب تفویض علی اکبر توست


ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای


این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست


درس مردانگی عباس بعالم آموخت


زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست


طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟


آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست


ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست


خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:


آنکه باید به اسیری برود خواهر توست


(بابی انت وامی)که توای مکتب عشق


عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست


ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست


عاشقان رانظری دردم جان پرور توست


خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا


دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --


نقل از ص۲۰۲ اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله
ی مردم آزاد حسین است


آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است


مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد


دامن بکمر برزد واستاد حسین است


درسی به بشر داد بدستور الهی


درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی


آیین یزیدی که بری بود زانصاف


ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی


در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد


رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد


ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم


حنجر بدم خنجر بیداد گران داد


مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را


بر ضدستمکار بر افراشت علم را


با نیروی یزدانی وبا دست خدایی


بشکست بهم قدرت ارکان ستم را


اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد


با زینب وسجاد سوی شام فرستاد


این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور


باید بشر از قید اسارت شود آزاد


او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم


کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم


دیگر نهراسد زستمکار ستمکش


مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم


هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن


هر کافر ناحق نزند لاف تدین


اشرار باحرار نگیرند سر راه


ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن


شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست
باشد که ببالند وننازند ونتازند


از باب زر وسیم باشخاص تهیدست


برچیده شود قاعده ورسم توحش


از مسند حق دور شود قاضی حق کش


ازبین رود منکرومعروف بیاید                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش


مردم همه با کافر وظالم بستیزند


پویند ره حق وزناحق بگریزند


کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه


بر فرق تبهکار همی خاک بریزند


این حکم صریح است وبدیه است ومحقق


چیره نشود حق کش وکشته نشود حق


بیداد گری را اثری نیست بعالم


زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-


(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته
ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲
شمسی)-------------------


جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--


تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست


معنی مکتب تفویض علی اکبر توست


ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای


این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست


درس مردانگی عباس بعالم آموخت


زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست


طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟


آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست


ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست


خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:


آنکه باید به اسیری برود خواهر توست


(بابی انت وامی)که توای مکتب عشق


عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست


ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست


عاشقان رانظری دردم جان پرور توست


خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا


دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --
نقل از ص۲۰۲ اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران--

شهادت امام مجتبی (ع)هر قدرناله کنم باز کم است بس که

هر قدرناله کنم باز کم است             بس که در سینه شکوفای غم است

مجتبی آن گل گلزار رسول              قائد اعظم وفرزند بتول

وارث ختم رسولان مبین                زاده ی حیدر وفرمانده ی دین

آنکه مامور به صلح است وصفا          پیرو خط نبی بود وخدا

زشجاعت زشهامت زکمال             بود همتای حسین در همه حال

سنگردین خدا را افسر                 بود بعد پدرش او رهبر

مکتبش مکتب مردان خدا               آنچنان داشت زحق نشو ونما

بهر رسوایی طاغوت زمان             دید ره نیست بجز دادن جان

جان فدا کرد پی یاری دین             تا جهانگیر شود دین مبین

آه از آن دم که زجور اعدا             بر تنش کرد اثر زهر جفا

آنچنان زهر جفا زد شررش           که به یک لحظه برون شد جگرش

نخل توحید زپادر افتاد               لرزه بر عالم اکبر افتاد

گفت با زینب محزون وفکار          خواهرم خیز و برو طشت بیار

آنچنان خسته وبی تاب شدم            سوختم شمع شدم آب شدم

خواهرم خیز به لب آمده جان           خبرم را به حسینم برسان

گوبیاید دم مردن به برم              که شده پاره تمام جگرم

چون حسین آمد واین حالت دید         اشک ازدیده ی گلنار چکید

ناله زد گفت که ای جان اخا           به چنینروز که افکنده ترا

گل رویت زچه پژمرده شده          قلب پاکت زچه آزرده شده

ناگهان طشت پر از خون را دید         جگر پاره ی گلگون را دید

گفت : ای جان برادر چکنم           من چسان درد ترا چاره کنم

مجتبی گفت : به لب آمده جان          به یقین می روم از دار جهان

چون دهیغسل ونمایی کفنم             خاک کن نزد پیمبر بدنم

گر عدو منع کند دفن مرا             بدنم را به بقیع دفن نما

نیستم راضی اگر خون ریزد           آتش جنگ وجدل برخیزد

درره یاری اسلام عزیز            این زمان صبر به از خنجر تیز

بهر نابودی این قوم دغا             انقلاب تو بودکرببلا

خون گلرنگ تو ای جان جهان         می کند کاخ ستم را ویرا

(کربلایی) همه در سوز وگداز         شد شکوفای غمش از همه باز

به نقل از شکوفه های غم -جلد دوم -صص 101-104 -اثر طبع نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران

رسیدن کاروان حسینی به یثرب (مدینه)

 

موکب غم زره شام بلا می آید              کاروان پسر شیر خدا می آید

ای صبا گوی به زهرا بنگر زینب را                          به سر قبر تو با خوف ورجا  می آید

پسر جعفر طیار برو استقبال                        زاین سفرآن قمر برج حیامی آید

کس نپرسید که این قافله ، ای ام بنین            بی علمدار وسپهدار چرا می آید

پیشواز آی رسول مدنی زانکه کنون              آل اطهارتو از شام  بلا میآید

بلبل قافله گردید سکینه اکنون               زغم گلبن زهرا به نوا می آید

شو سیه پوش مدینه زغم شاه شهید               چونکه از کرببلا بانگ عزامی آید

تاشفا یابد ازآن محنت ورنج وغم خویش               عابدین در حرم بدر دجا می آید

خود سیه پوش چرا محمل این قافله است          مگر این قافله از کرببلا می آید

بشنو این وقعه ی جانسوز ز (آهی ) وببین         برسر عترت مظلوم چها می آید

به نقل ازجلد دوم دیوان آهی -اثر طبع  علی آهی -ص 186-187--انتشارات خزر -تهران

قهرمان کربلا-زینب (س)

کیست زینب؟ دختر شیر خدا             کیست زینب، قرمان کربلا

  کیست زینب، میوه ی قلب بتول           کیست زینب ، دسیار مجتبی

  کیست زینب ،اختر عزووقار              کیست زینب ، یادگار مصطفی

کیست زینب، آنکه عالم مات اوست          در شجاعت، در بلاغت، در وفا

کیست زینب آنکه در ترویج دین           بابرادر کردهستی را فدا

کیست زینب،آنکه دین را زنده کرد          همچو جدش با بیان دلربا

کیست زینب آنکه بایک خطبه اش        کند از جا پرچم شرک وریا

 کیست زینب ،انکه با حق گوئیش         پرچم توحید را کردی بپا

کیست زینب ، آنکه زد همچون علی         بر دهان کفر ، مشت عدل را  

قامت دین از قیامش شد علم               گرچه قدش شدز بار غم دو تا

مشعل توحیدرا روشنگراست              دست یاررهبر راه  بقا 

  آنکه کاخ ظلم را ویران نمود          بهر یاری شهید کربلا

درس عصمت درس عفت ، درس دین    بر بشر آموخت در راه خدا

تاابد در قلب خوبان جهان             زنده باشدنام نیکویش بجا

(کربلایی) را گلستان کرد ورفت      دختر ارزنده ی  شیر خدا  

بنقل از شکوفه های غم -جلد دوم صص 197-198 -سروده نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران

مهر نماز

مهر نماز

:

مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان

روزی که شود بسته برویم در امید

بابکرم لطف توبازاست حسین جان

 

یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان

در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان

ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جان 

 

 

گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان

می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان

 

 

در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ا ز شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی

مهر نماز

مهر نماز

:

مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان

روزی که شود بسته برویم در امید

بابکرم لطف توبازاست حسین جان

 

یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان

در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان

ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جان 

 

 

گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان

می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان

 

 

در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ا ز شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی

زبان حال رقیه در شام

    چرااز محفل ما  ای پدر عزم سفر کردی        چراازدوری رویت مرا خونین جگر کردی

رقیه دخت شاه دین شبی در شام غم افزا           زهجر باب خود گشتی بسی درشیون وغو غا

سرشک ازدیدگان جاری همی نالید ومی گفتا      که ای بابا ی مظلومم بکوی که گذر کردی

-------چرا از محفل ما ای پدرعزم سفر کردی ---------------------

یتیمم در بدرگشتم همی نالم زهجرانت          بیا بابا دم دیگر مرابنشان بدامانت

کجا رفتی توای باباسر وجانم بقربانت           زما افسردگان بابا چرا قطع نظر کردی

-----------چرااز محفل ما ای پدر عزم سفر کردی ------------------

غریب وبی معینم من ندارم یار وغمخواری      نباشد از برای من دگریار وپرستاری

بنالم درفراق تو کنم از دیده خون جاری        زهجر روی خود بابا مرا نیلی ببر کردی

----------چرااز محفل ما ای پدر عزم سفر کردی---------------

نباشد طاقتم دیگر بگریم از برای تو            کنم خاک سیه بر سر پدر جان در عزای تو

کجایی ای پدر تا آنکه چینم من بلای تو          نمی دانم سفر اندر کدامین بوم بر کردی

-----------چرا از محفل ماای پدر عزم سفر کردی --------------

زضرب سیلی اعدا رخم نیلی شده بابا           شکیبایی نمی باشد توانم رفته از اعضا

زدل این عقده ام بابا زوصل روی خود بگشا      زفقدانت مرا افسرده وخونین جگر کردی

----------چرا از محفل ما ای پدر عزمسفر کردی  -------------

دراین ماتم سرا (ساعی) توبا خیل عزاداران     نوا کن بهر آن طفل فکار شاه  مظلومان

بیابی باعزاداران  جزا ازایزد منان           زنظم جانگدازخود جهان را نوحه گر کردی

-----چرا از محفل ما ای پدر عزمسفر کردی-------

به نقل از معراج عاشورا -اثر طبع حسینعلی خوانساری -صص 149-150-کتابفروشی اشرفی خوانسار

مرثیه درابتلای حضرت سجاد علیه السلام

فلک دانی چه خونها در دل اهل یقین کردی          زبیدادی که کردی عالمی را دل غمین کردی

عزیزان خدا را در جهان بس رنجها دادی          بخاصان خدا بس جورها کزراه کین کردی

فلک بگذشت از حد ظلمهایی راکه در عالم         به چهارم اختردرج ولایت عابدین کردی

نبود بس وقعه ی جان سوز عاشورا برای او       که ازهشام جور وکین به فخرالساجدین کردی

نبود بس آن غل وزنجیر عاشوراکه دیگر بار       بگردن غل وزنجیرش زهشام لعین کردی

نبودبس غارت خرگاه شه در روزعاشورا       که غارت خانه اش را از جفای مشرکین کردی

نبودبس ابتلای راه شام وآه روز وشب         که تا چهل سال کارش ناله وآه وانین کردی

روا کی بود بعد ازآن همه رنج الم دیدن         چنان ظلمی توازهشام بر آن شاه دین کردی

نمودیش ز زهرزاده ی عبدالملک مسموم        ندیده کس چنان ظلمی که تو با آن حزین کردی

زظلم آل مروان شد یتیم وبی پدرباقر           نه تنها او قرین غم که عالم را غمی ن کردی

زسوزماتم وداغ علی ابن الحسین سجاد (ع)   ملک رادر سما گریان ، غمین اهل زمین کردی

شب وروزازجفایت (آذر) نالان نوا دارد     همیگوید حججهارا چنان کردی چنین کردی *

*-دیوان آذر خراسانی -جلد دوم -ص 85 -چاپ سوم -1348 شمسی -مشهد .انتشارات طوس 

ماه فروزان -زبان حال حضرت زینب با سر بریده ی برادر

ای هلال من و، ای ماه فروزان هدا             دوش مهمان شده ای جان برادر بکجا؟

بروی خاک تنور ای سر خونین زچه رو             جای داده است تورا خولی ملعون دغا

شده خاکستری این  روی نکوی تو ، حسین !        بجراحات سرت بوده مگر خاک ، دوا

 بروی نیزه ی دشمن سرپاک تو بود              ای هلالم که چنین گشته ای انگشت نما

بین که طفل تو نگیرد نظر از چهره ی تو          تاکه بر اوبنمایی تو نگاهی زوفا

گوتو بافاطمه اکنون سخنی از ره مهر           ورنه جان می سپرد ازغمت این ماه لقا

غم دل با تو نگویم غمت افزون نکنم             من نگویم چه نمودند دراین راه بما

جای ما بود بزندان وتو بودی به تنور           عاقبت دست ستم ما وترا کرد جدا

پای تخت پدرم بود دراین شهر و نگر            زروی بام زنندی بسرم سنگ جفا

من دراین شهربدم راهبر خیل زنان                      اینک ازطعنه ی آنان نبود تاب مرا

من که درهر غم توبوده ام از مهر شریک        باچه رویی نگرم غرقه بخون موی ترا

اینک از چوبه ی محمل شکنم من سر خویش    تازخون گیردی این گیسوی من رنگ حنا

(آهی)این وقعه ی جانسوز بسوزد دل دهر       که جهان سوزبود قصه ی حال اسرا *

*-ص175 دیوان آهی -جلددوم -سراینده علی آهی-انتشارات خزر -تهران

ادامه مطلب ...