همراه با چهارده معصوم(علیهم السلام) ویارانشان-بلاک اسکای-اسایش

همراه با چهارده معصوم(علیهم السلام) ویارانشان-بلاک اسکای-اسایش

شاهکارهای ادب فارسی (درباره چهارده معصوم {ع}ویاران
همراه با چهارده معصوم(علیهم السلام) ویارانشان-بلاک اسکای-اسایش

همراه با چهارده معصوم(علیهم السلام) ویارانشان-بلاک اسکای-اسایش

شاهکارهای ادب فارسی (درباره چهارده معصوم {ع}ویاران

حضرت علی اکبر-حضرت قاسم-عبدالله ابن حسن.....

نورچشم حسین ، شبه پیغمبر منم حامی دین حق ، علی اکبر منم جان نهادم بکف ، بهر حفظ شرف بیاری قرآن ، فدا نمایم جان هدف باب من یاری قرآن بود شرف وعزت دین مسلمان بود زیر بار ستم ، کی سزد تن دهم بیاری قرآن ، فدا نمایم جان حق شعارم بود تاآخرین قطره خون زاین عمل ، پرچم ستم کنم واژگون بادوصد افتخار ، جان نمایم نثار بیاری قرآن ، فدا نمایم جان این حسین است که کشتی نجات شماست این حسین است که سبط خاتم الانبیاست اوبود میهمان ، بر شما کوفیان بیاری قرآن ، فدا نمایم جان آه ازآندم که تیغ منقذ بیحیا از سر زین فکند پیکرشهزاده را شد جهان همچوشب ، بر شه تشنه لب بیاری قرآن ، فدا نمایم جان شاه دین در کنارنعش آن نوجوان بار الها، شده قامت سروش ، کمان ریزد اشک از جبین ( کربلایی) غمین بیاریقرآن ،فدا نمایم جان---ارمغان کربلا -ص 184 --------حضرت قاسم---------------------------------------- چوقاسم دید شاهنشاه خوبان غریب وبی معین در جنگ عدوان بگفتاای عموجان ، اذن میدان بده تا در رهت سازم فدا جان شه دین گفت زین اسرار بگذر ندارد طاقت مرگ تو، مادر بخیمه شد جوان با بی قراری گرفتی دامن مادر بزاری بگفتا مادرا، رحمی بحالم که میمیرم من از این غصه وغم عمویم مانده اینجا ، بیکس ویار مر منع ام کند از جنگ کفار چو نجمه دید قاسم را پریشان بدو گفتا بیا ای نور چشمان وصیت نامه ای مانده زبابت بیا از من بگیر وکن قرائت چو قاسم نامه را دانست عنوان روان شد سوی شاه تشنه کامان بگفتا ای عمو، جانم فدایت زبابم نامه آوردم برایت شه دین خط ومهرمجتبی دید گرفت آن نامه را از مهر بوسید نوشته بود ای نور دوعینم مگردان رو ، زیاری حسینم برای یاریش جان را فداکن پیمبر را زکردارت ، رضا کن گرفت آن شاه ، قاسم را در آغوش زگریه گوئیا رفتند از هوش دمادم بوسه میزد برلبانش نمودی اشک ، پاک از دیدگانش چه حالی داشت ، شاه تشنه کامان چو قاسم کشته شد از جور عدوان بناله گفت : مردم ای عموجان تنم شد پایمال سم اسبان عموگردیر آیی ، دشمن من جدا سازد سرم را ازتن من بیا عمو که جان بر لب رسیده عدو جسم مرا در خون کشیده بیا جای پدر کن مهربانی مرا آمدبپایان زندگانی بنالد (کربلایی) زانکه آن گل خزان گردیدپیش چشم بلبل----صص 188-189-ارمغان کربلا --------------عبدالله ابن حسن ----------------------- کیست ؟این کودک کهروی سینه ی شه جا گرفته همچنان نقطه مکان بالای کرمناگرفته از برای حفظ قر آن دست معصومانه اش را باسرشک دیده پیش تیغ کین بالا گرفته قهرمان آسا برای یاری وحفظ امامش جان شیرین رابکف اندر بر اعدا گرفته یادگار مجتبی سرباز جانباز شه دین درس جانبازی فرا اززاده ی زهراگرفته تیغ دشمن کرده دستش راجدا ، خون گشته جاری دست دیگر رادم شمشیربی پروا گرفته خون دستش می چکد بر روی ثار الله اعظم قطره ازهم بستگی اش ارزش دریا گرفته قاتلش خنجربکف بنموده قصد کشتنش را چهره ی خورشید را خون زین غم عظما گرفته کشته شد طفلی بروی سینه ی شاه شهیدان کز غمش زهرا عزا در جنت الماوا گرفته جان سپرد آن نازدانه پیش چشم خسرو دین باغبان اورا ببر همچون گل میناگرفته ثبت شد نام شهیدان در شهادت نامه اما این سندباخون سرخ این پسر امضا گرفته آن چنان طوفان غم بر خاست در صحرای خونین کز مصیبت (کربلایی) لرزه براعضا گرفته* *-اثر طبع نادعلی کربلایی-به نقل از ارمغان کربلا -جلد سوم انتشارات خزر-تهران-ص 192-193
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.